روانشناسی

روانشناسی کودکان،زوج درمانی،سبک زندگی برتر

روانشناسی

روانشناسی کودکان،زوج درمانی،سبک زندگی برتر

فرآیندهای رشد

1.بزرگ شدن(رشد جسمی)

به فرآیندهای فیزیولوژیک و متابولیک(سوخت و ساز بدن) وابسته است.مانند افزایش قد و وزن

 

2.پختگی یا رسش یا تضج

  • به تحقق تقریبا خودکار توانایی بالقوه زیستی،طبق نظم تعیین شده و برگشت ناپذیر وابسته است.
  • تمامی تغییرات عمده در چهار ماه اول زندگی منوط به مفهوم رسش یا پختگی است.
  • توالی همگانی رخدادهای بیولوژیکی در دستگاه عصبی مرکزی که بروز یک کارکرد روانی را ممکن می سازد و پیش فرض آن این است که کودکان از لحاظ جسمانی سالم باشد و با افراد سر و کار داشته باشد.
  • بارز شدن توالی طبیعی تغییرات جسمانی و رفتاری از جمله آمادگی برای تسلط یافتن بر توانایی های جدید.
  • پختگی به تغییرات خاصی اطلاق می شود که عامل اساسی آن در گذشت زمان همراه با تکامل و نظم یافتگی سیستم عصبی است.پختگی به تجربه کودک از محیطش بستگی چندانی ندارد.
  • رسش به تغییرات منظمی گفته می شود که در نتیجه رشد جسمی حاصل می شود.
  • رشد جسمی و پختگی هر دو تغییرات زیستی به همراه می آورند.به عبارت دیگر پختگی یعنی تحقق الگوهای رفتاری برنامه ریزی شده به وسیله ارگانیزم.
  • رشد جسمی نشان می دهد که ارگانیسم با گذشت زمان بزرگتر می شود در حالی که اثر پختگی ارگانیسم به شایستگی ها و توانایی های تازه دست می یابد.

 

3.سازگار شدن (یادگیری)

به تغییرات نسبتا پایدار در توتن رفتاری فرد که در اثر تجربه به وجود می آید می گویند.فرق یادگیری با پختگ در این است که یادگیری به رسش جسمی و پختگی وابسته است.

 

  • ضحا شیرازی

بنابر نظریه بالبی در مورد اضطراب،کودک احساس رنج و عذاب خود را در هنگام جدایی،اضطراب تلقی و تجربه می کند و همین احساس،نمونه بارز اضطراب است.هر محرکی مثل صدای بلند،سقوط،و موج هوای سرد که کودک را بترساند و هشدار دهد،شاخصهایی پیامی مثل گریستن را در وی بر می انگیزاند که باعث پاسخی مراقبانه در مادر می شود،یعنی باعث می شود که مادر کودک را در آغوش کشد و به او اطمینان دهد.توانایی مادر برای رفع اضطراب یا ترس نوزاد،ضرورتی بنیادین برای رشد دلبستگی در نوزاد است.وقتی مادر نزدیک کودک است و کودک هیچ ترسی احساس نمی کند،از احساس امنیت برخوردار است که عکس اضطراب است.وقتی که مادر به دلیل غیبت مادی یا اختلال روانی در دسترس کودک نیست او به تدریج دچار اضطراب می شود.

اضطراب جدایی که به صورت گریستن یا تحریک پذیری بروز می کند پاسخی است که کودک هنگام جدایی از مادر یا مراقب خود نشان می دهد.شایع ترین سن آن 10 تا 18 ماهگی است و عموما تا پایان سال سوم زندگی از بین می رود.اضطراب غریبگی که کمی زودتر (حدود 8 ماهگی) پیدا می شود،اضطرابی است که در مواجهه با شخصی غیر از مراقب پیدا می شود.

  • ضحا شیرازی

نظریه دلبستگی بالبی

جان بالبی به مفهوم دلبستگی (attachment) توجه ویژه ای داشت و معتقد بود ایجاد دلبستگی و شکل دادن پیوندهای عاطفی یکی از نیازهای غریزی و بیولوژیک همه انسان هاست.

دو نکته در نظریه بالبی حائز اهمیت بود:

  1. امنیت
  2. ظرفیت و توانایی متفاوت انسان ها

بالبی بیان داشت که انسان ها دلبستگی را به خاطر احساس امنیتی که ایجاد می کند می خواهند.احساس امنیت کلمه کلیدی در حرف های بالبی است به طوری که در اواخر عمر خود کتابی را درباره نظریه دلبستگی به عنوان یک پایگاه امن(A secure base) نوشت و منتشر کرد.

بالبی تاکید بسیار داشت که انسان ها با وجود مشترک بودن نیاز به دلبستگی در همه افراد اما ظرفیت و توانایی همه انسان ها در ارضاء این نیاز به یک اندازه نیست و دقیقا به همین علت است که هر فرد به شیوه ای متفاوت روابط عاطفی و دلبستگی های خود را مدیریت کنند.بالبی بخش مهمی از این تفاوت را به نحوه بزرگ شدن انسان ها در دوران کودکی نسبت می دهد.

بخش اصلی و مهم شکل گیری دلبستگی افراد در کودکی آن ها رقم می خورد و دوره کودکی بسیار حائز اهمیت است.

بالبی دلبستگی را در دو دسته طبقه بندی کرد:

  • دلبستگی ایمن
  • دلبستگی نا ایمن

در این نظریه معمولا والدین کودک منابع دلبستگی به شمار می آیند و در اغلب برای کودکان مادر منبع دلبستگی اصلی به شمار می آید.

در دلبستگی ایمن اگر مادر به هر دلیلی از کودک دور شود و یا بیرون برود کودک شروع به گریه کردن می کند و وقتی مادر بازگشت کودک به سمت او می رود او را در آغوش می گیرد و دیگر گریه نمی کند.

اما در دلبستگی های نا ایمن کودک برخوردهای متفاوتی به بازگشت منبع دلبستگی خود (مادر) دارد که به شرح آن ها خواهیم پرداخت:

در دلبستگی نا ایمن اضطرابی وقتی منبع دلبستگی حضور دارد کودک به او واکنش های مثبت نشان می دهد مدام به او میچسبد و حواسش به طئر کامل به سمت اوست.اما زمانی که به هر دلیل از کودک دور می شود و می رود وقتی باز می گردد کودک به او یا بی اعتنایی می کند و یا این که با او با خصومت و خشونت برخورد می کند.

در دلبستگی نا ایمن اجتنابی کودک از برقراری ارتباط با منبع دلبستگی دوری می کند و اصولا او را منبع دلبستگی خوبی برای خود نمی داند.وقتی که منبع دلبستگی از او دور می شود کودک هیچ واکنشی نشان نمی دهد.

عوامل دخیل در کیفیت دلبستگی

  • در دسترس بودن مراقب
  • پاسخگو و حامی بودن مراقب
  • داشتن تایم مناسب با کودک
  • توجه نشان دادن به کودک
  • ضحا شیرازی

اختلال نافرمانی(ODD)

اگر این اختلال را بخواهیم به طور عامیانه تعریف کنیم میتوانبم به هر نوع بی ادبی کردن مانند از وسط سفره رد شدن،تف انداختن و امثال این موارد اختلال نافرمانی می نامیم.

در تعریف علمی این اختلال را به این گونه تعریف می کند که هرگونه رفتار تعمدانه کودک در راستای شکستن هنجارها و انتظارات،پیروی نکردن از دستورات والدین و انجام رفتارهای مغایر با دستورات والدین را گویند.

نشانه های این اختلال به طور کلی شامل:

  • بی اعتنایی کردن
  • رفتار ضد هنجار
  • بی ادبی کردن
  • و اصولا در این رفتارها خشم وجود ندارد

تا اینجا با مفهوم نافرمانی کردن آشنا شدیم اکنون به ارائه راهکارهایی جهت درمان اختلال نافرمانی خواهیم پرداخت:

  1. یکی از عواملی که سبب بروز این رفتار در کودکان می شود قوانین زیاد و دست و پاگیر است.کودک وقتی میبیند قوانین خیلی زیاد است ترجیه می دهد هیچکدام را انجام ندهد.در واقع اکثر کودکان نافرمان حاصل خانواده های قانئنمند و در اصطلاح عامیانه بکن نکن در هر امری هستند. پس در اولین قدم باید این قوانین را کاهش داد.
  2. بچه های نافرمان به شدت بازخوردهای منفی از محیط می گیرند و عموما بعضی از رفتارهای نافرمانی خود را جهت جلب توجه انجام می دهند حالا این توجه منفی باشد یا مثبت برایشان اصلا مهم نیست.پس باید فقط به رفتارهای خوب کودک توجه کرد که دیگر نخواهد به صورت منفی به دنبال توجه باشد.
  3. در خانه هایی که قاعده و نظم ندارند اصولا نافرمانی هم زیاد است چون هیچ قاعده ای وجود ندارد و کودک نمی داند چه کاری درست و چه کاری نادرست است.
  4. گاهی متاسفانه والدین قانونی را می گذارند و بعد خیلی سفت و سخت می ایستند که آن قانون را کودک انجام دهد حتی اگر آن قانون از اول هم اشتباه بوده باشد و برای سن کودک بسیار سخت باشد.متاسفانه در این مواقع درواقع والدین وارد فاز لجبازی با کودک شده اند.
  5. هیچگاه نباید کودکانمان را به صورت مشروط بپذیریم مثل:اگر نمره 20 بگیری تو را دوست دارم. این لز بزرگترین اشتباهاتی است که متاسفانه خیلی از والدین مرتکب میشوند.بهتر است از جملاتی مانند من تورا دوست د ارم چون تو دختر/پسر من هستی و برای من ارزشمندی. باید استفاده شود بدون هیچ شرطی.
  6. والدین باید به کودکانشان اجازه ابراز خواسته ها و نیازهایشان را بدهند.کودکان وقتی خودشان را ابراز می کنند اعتماد به نفس و عزت نفس میگیرند و در صورتی که والدین به آن ها اجازه ابراز ندهند شروع می کنند برای جلب توجه و اثبات خود به خرابکاری کردن.
  7. وقتی به کودکان خود وظایفی را می دهیم باید آن را به طور کاملا شفاف برایشان توضیح دهیم.مثلا وقتی میرویم خانه پدرجون به او سلام کن.
  8. هیچ گاه کودک خود را نه با دیگران و نه با خواهر و برادر خودش مقایسه نکنید چون قطعا باعث ایجاد فضای رقابت منفی بین آن ها خواهد شد.تنها مقایسه ای که خوب است مقایسه بین خودش با توانمندیهایش است.
  9. هیچگاه از کودکان انتظارات یکسانی نداشته باشید.کودکان شبیه هم نیستند و شخصیتهای متفاوتی دارند و نباید انتظار داشت که همه باید شبیه هم عمل کنند.
  10. اگر چند کودک داریم یکی از راههایی که میتوانیم بین آن ها صمیمیت ایجاد کنیم ارائه ی تقاضاهای مشارکتی است و اینگونه آن ها دارای منافع مشترک می شوند و می دانند که باید در کنار هم باشند.
  • ضحا شیرازی

با مفهوم پرخاشگری وانواع آن آشنا شدیم اکنون به ارائه راهکارهایی جهت درمان اختلال پرخاشگری کودکان خواهیم پرداخت.

  • عمده ترین و قوی ترین وسیله ای که به کودکان پرخاشگری را آموزش می دهد رسانه هاست.پس بهتر است هر چیزی را بدون کنترل در اختیار کودکانمان قرار ندهیم.
  • بازی های کامپیوتر ی از نوع بازی های جنگی می توانند استرس و خشم را در کودک ایجاد کنند چون کودکان کاملا خود را جایگزین آن ها می گکنند.
  • کودکان مانند یک دستگاه ضبط است و هر آن چه را که از والدین خود ببیند با سرعت یاد می گیرد پس لطفا در مقابل کودکان رفتارهای نامناسب و پرخاشگرایانه نداشته باشید.
  • قرار گرفتن کودکان در گروه های همسال باعث الگوگیری آن ها می شود و تا جوانی ادامه خواهد داشت تا شخصیت آن ها تثبیت شود.
  • مهمترین و بهترین راهکار بی توجهی به رفتار پرخاشگرانه کودک است
  • هیچ گاه برای تنبیه کودک از تنبیه بدنی استفاده نکنید چون آثار مخربی بر کودک به جای خواهد گذاشت.
  • تنبیه بای کاملا مقتدرانه و به دور از رفتار های پرخاشگرایانه و عصبانیت باشد که این حس به کودک القا شئد که این تنبیه به دلیل رفتار نادرست کودک است نه عصبانیت شما.0
  • دقت کنید که تنبیه باید بلافاصله بعد از آن عمل ناشایست انجام شود.
  • دقت د اشته باشید کودک باید بداند که در هر موقعیتی اگر آن رفتار ناشایست را انجام دهد تنبیه را به دنبال خواهد داشت و فقط با توجه به شرایط تنبیه هال متفاوت خواهد شد.0
  • حتما سعی کنید توانمندی های کودک را بشناسید و با توجه به توانکندیهایش از او انتظار داشته باشید و در آن مسیر او را یاری کنید تا حس کفایت را در او تقویت کنید نه خشم.
  • ضحا شیرازی

پرخاشگری کودکان

یکی از مشکلات مهمی که امروزه داریم این است که بالای 90% اختلالاتی که در کودکان وجود دارد متاسفانه به خاطر مشکلاتی است که در خانواده های آن ها وجود دارد.

پرخاشگری یکی از اختلالات رایج در بین کودکان است.

به طور کل اگر بخواهیم پرخاشگری را تعریف کنیم می توانیم بگوییم هر رفتاری که باعث آسیب روانی،اجتماعی و فیزیکی به خود یا دیگران می شود را پرخاشگری می نامیم.

پرخاشگری نیز مانند بسیاری از اختلالات دیگر دارای انواع مختلفی است که دانستن انواع آن در پیدا کردن ریشه پرخاشگری و درمان آن به ما کمک خواهد کرد.

انواع پرخاشگری:

  1. فیزیکی
  2. کلامی
  3. خشم
  4. خصومت
  5. ارتباطی

اکنون برای درک بهتر انواع پرخاشگری به توضیح هرکدام همراه با مثال خواهیم پرداخت:

  1. فیزیکی


مانند کشیدن موهای خود یا دیگری،کتک زدن خود یا دیگری،پرت کردن شیئ به قصد صدمه زدن

  1. کلامی

مانند فریاد زدن،فحاشی کردن

 

  1. خشم

به حالتی از پرخاشگری گویند که بروز داده نمی شود.معمولا با مشت کردن دست،بیرون زدن رگ گردن،گشاد شدن چشم ها و حالاتی از این قبیل  دیده می شود.

 

  1. خصومت

 یک نوع از پرخاشگری است که رایج است و به صورت آسیب زدن به اموال دیگری خود را نشان می دهد.

 

  1. ارتباطی

      افرادی که نمی توانند ارتباط برقرار کنند و بچه های جذابی برای ارتباط نیستند.

 

  • ضحا شیرازی

خاطرات و ناخودآگاه

وجود چندین سیستم حافظه تلویحاتی در مورد مسائل محوری نظریه روان کاوی از جمله مفهوم ناخودآگاه دارد.اعتقاد فرد در مورد نحوه تاثیر تجارب گذشته بر رفتار فعلی،به نگاه او به ماهیت حافظه بستگی دارد.طبق دیدگاه سنتی حافظه یک نهاد واحد است و بازنمودهای حافظه از نظر قدرت و قابلیت دسترسی متفاوت اند.مطالب ناخودآگاه از آستانه قابلیت دسترسی پایین تراند اما بالقوه می توان آن ها را وارد خودآگاهی کرد.

دیدگاه زیستی نوین با تمایز بین نوع حافظه ای که می توان به ذهن وارد کرد و سایر انواع حافظه کهد بنا به ماهیتشان ناخودآگاه هستند شروع می شود.خاطرات ذخیره شده غیر اعلامی از طریق عملکرد خود را نشان می دهند بدون این که هیچ محتوای حافظه هشیاری داشته باشند.شخصیت ما به وسیله خاطرات غیر اعلامی به شکل عادات متعدد و پاسخ های شرطی شکل گرفته است.از این دیدگاه رفتار فرد در واقع تحت تاثیر رویدادهای اوایل زندگی است؛اما اثرات تجربات اولیه به شکل غیر اعلامی ادامه می یابد بدون این که ضرورتا شامل ثبت هشیار و آشکار رویدادها باشد.رفتار آموخته شده را می توان از طریق تغییر گرایش ها،ترجیحات،پاسخ های شرطی،عادت ها و مهارت ها بروز داد اما بروز این رفتارها لزوما همراه با آگاهی ها از اینکه رفتار تحت تاثیر تجربه گذشته قرار دارد نیست و لزومی هم ندارد که تجربیات اختصاصی گذشته به عنوان یک اپیزود کامل ثبت شده باشد.به عبارت دیگر تاثیر تجربیات اولیه مستلزم حافظه هر رویداد اختصاصی نیست.فرد ممکن است از سگ ها بترسد بدون اینکه به یاد آورد در کودکی سگی اورا نقش بر زمین کرده است.در این مورد ترس از سگ به عنوان یک خاطره تجربه نمی شود،بلکه به عنوان بخشی از شخصیت تجربه میشود.به علاوه ترس قوی از سگ ها به این معنا نیست که مغز تجربه اولیه ای که بعدا منجر به ترس از سگ ها شده را به صورت اختصاصی ثبت کرده است.

تغییر رفتاری می تواند به این صورت شکل گیرد که فرد عادات جدیدی کسب کند که عادات قبلی را پشت سر بگذارد یا به نحو کافی از عادتی آگاه شود که می تواند آن ها را ایزوله کند،رفع کند یا محرک های برانگیزاننده آن ها را محدود سازد.با این حال فرد لازم نیست که از هر یک از رویدادهای شکل دهنده به آن شکل که محتوای حافظه اعلامی را می داند آگاه شود.ناخودآگاه خودآگاه نمی شود.انواع حافظه غیر اعلامی بر رفتار فرد تاثیر می گذارد بدون آن که لازم باشد وی آن ها را به حیطه هشیاری آگاه بیاورد.

  • ضحا شیرازی

اختلالات مصرف مواد

اختلالات مصرف مواد شامل وابستگی و سوء مصرف الکل و مواد هستند.این اختلالات به خصوص آن هایی که شامل الکل اند در جمعیت عمومی شایع و ناتوان کننده اند بنابراین ابزارهای غربالگری بسیار مفیداند.از آن جا که این رفتارها از نظر اجتماعی نامطلوب هستند گزارش کمتر از حد واقع علائم مشکل مهمی است؛بنابراین روایی تمامی سنجه های مصرف مواد بر اثر مسئله صداقت بیمار محدود می شود.اعتباربخشی در برابر آزمون های مواد یا سایر سنجه ها ارزش زیادی دارد،به خصوص وقتی با بیمارانی کار می کنیم که سوء مصرف شناخته شده مواد دارند.

CAGE در اواسط دهه 1970 به عنوان یک غربالگری بسیار مختصر برای مشکلات چشمگیر الکل در انواعی از محیط ها طراحی شد که بعدا می توان پرسش های بالینی را از بیمار پرسید.CAGE  سرواژه ای از 4 پرسش تشکیل دهنده ابزار است:

1.آیا احساس کرده اید که باید مصرف الکل تان را کاهش دهید؟

2.آیا دیگران با انتقاد از مصرف الکل شما را ناراحت کرده اند؟

3.آیا در مورد مصرف الکل خود احساس بد یا گناه داشته اید؟

4.آیا تا به حال برای این که اعصابتان را آرام کنید یا از خماری رها شوید اولین کاری که صبح انجام داده اید مصرف الکل بوده است؟

پاسخ بله به هر سوال امتیاز 1 می گیرد و سپس امتیازها با هم جمع می شوند.نمره 1 یا بیشتر نیازمند پیگیری است و نمره 2 یا بیشتر قویا حاکی از مشکلات چشمگیر الکل است.این ابزار را می توان در عرض 1 دقیقه یا کمتر تکمیل نمود چه به صورت شفاهی یا به صورت قلم و کاغذ.پایایی این ابزار به صورت رسمی ارزیابی نشده است.روایی در قبال تشخیص بالینی سوء مصرف یا وابستگی به الکل سنجیده شده و این 4 پرسش به نحو شگفت انگیزی روایی خوبی داشته اند.با استفاده از آستانه نمره 1،CAGE حساسیت عالی و ویژگی متوسط تا خوب دارد.آستانه 2 میزان ویژگی را بالا می برد اما به قیمت کاهش حساسیت.CAGE به عنوان یک ابزار غربالگری بسیار کوتاه در مراقبت های اولیه یا کار روانپزشکی متمرکز بر مشکلات غیر مرتبط با الکل خوب عمل می کند،اما برای پیدا کردن نشانگرهای اولیه مشکل مصرف الکل که ممکن است کانون توجه اقدامات پیشگیرانه باشد توانایی محدودی دارد.

شاخص شدت اعتیاد

در اوایل دهه 1980 به عنوان سنجه ای کمی از علائم و تخریب عملکردی ناشی از اختلالات مصرف الکل یا مواد طراحی شد.این ابزار خصوصیات مردم شناختی،مصرف الکل،مصرف مواد ،وضعیت روانپزشکی،وضعیت طبی،اشتغال،وضعیت قانونی و مسائل اجتماعی و خانوادگی را پوشش می دهد.بسامد،شدت و مدت ارزیابی می شوند که هم شامل گویه های عینی و هم گویه های ذهنی است که به وسیله بیمار یا مشاهده های حاصل از مشاهده گر تکمیل می شود.

  • ضحا شیرازی

عوامل و موانع تمرکز:

سه عامل در ایجاد تمرکز دخالت دارند

  1. عوامل درونی مخل تمرکز اعم از عوامل جسمی و روانی
  2. عوامل بیرونی مخل تمرکز
  3. تمرین ناکافی و عدم پرورش این استعداد

برای اینکه عوامل درونی مخل تمرکز را از بین ببریم لازم است از سلامت کامل فرد مطمئن شویم .در این مورد با خانواده فرد باید در تماس باشیم و همینطور در مورد مسائل روانی او باید از یک مشاور یا متخصص کمک بگیریم تا با تماس با فرد و خانواده او مشکل را بررسی و در صدد درمان برآید.

لازم است محیطی که فرد در آن مطالعه میکند یا اتاقی که درمانگر در آن به بازپروری فرد می پردازد دارای یک سری مشخصات باشد مثل:

نور کافی و دمای مناسب

نبودن محرک های صوتی و تصویری مثل رادیو و تلویزیون

عدم رفت و امد سایرین

نبودن اشیاء و تصاویر سرگرم کننده و متنوع

یک میز و صندلی مناسب برای نوشتن

لوازم التحریر مناسب

اختصاص زمان مناسب برای مطالعه و یادگیری

حالا برای اینکه تمرکز را در فرد ایجاد کنیم یک سری تمرین ها را هم میتوانیم انجام دهیم

مثل تمرین زیر:

یک اتاق تاریک یا نیمه تاریک را انتخاب کنید یک میز مناسب را در آن قرار دهید روی میز شمع روشنی را که در یک بشقاب قرار دارد بگذارد

فرد روی یک صندلی یا مبل راحت بنشیند

ستون فقراتش بایدکاملا صاف باشد

ارتفاع میز و صندلی باید طوری تنظیم شده باشد که چشم های فرد با یک خط افقی شمع را ببیند

و فاصله صورت تا شمع 2 متر باشد

سر فرد تحت هیچ شرایطی رو به بالا یا به پایین نباشد

حالا چشمهایش را ببندد

یک نفس عمیق بکشد

و چشم هایش را باز کند

و به قسمتوسط شعله شمع توجه کند

این توجه رابه مدت 1 دقیقه باید ادامه دهد بعد از آن مجدد چشم هایش را به مدت 30 ثانیه ببندد و شعله شمع را همانطور که دیده است تصور کند

این مکار باید آرام انجام شود

از فشار دادن پلک یا چین انداختن روی پیشانی باید خودداری شود

حالا چشم هایش را باز کند

و این بار به مدت 2 دقیقه روی شعله شمع تمرکز کند

این تمرین را باید روزی 10 تا 15 دقیقه انجام شود

هر زمانی برای این تمرین مناسب است اما بهترین زمان قبل از خوابیدن و یا صبح زوداست.

گزیده ای از کتاب اختلالات دکتر مصطفی تبریزی

  • ضحا شیرازی
  • ارگانیزمی است که تحول پیدا می کند.
  • ارگانیزمی است که فرآیند رشد دارد و در هر مرحله تکالیف خاص خود را دارد.
  • در این دیدگاه دوران زندگی خانواده از دو دوره اصلی تشکیل شده است:

 

  1. Expansion
  2. Contraction

خانواده همانند فرد،هر مرحله از تحول خود را با انجام تکالیف خاص آن دوره انجام می دهد.

 

 

چرخه زندگی خانواده

  1. دوره اول:دوره پایه ریزی(عاشق شدن و ازدواج کردن)

 

  1. دوره دوم:دوره فرزندآوری(خانواده با نوزاد)

 

  1. دوره سوم:خانواده با کودک پیش دبستانی (golden stage)

 

  1. دوره چهارم:خانواده با کودک مدرسه

 

  1. دوره پنجم:خانواده با نوجوان

 

  1. دوره ششم:خانواده با جوان(مرحله روانه شدن)

 

  1. دوره هفتم:دوره میانسالی

 

  1. دوره هشتم:دوره سالمندی

 

دوره دوم دوره فرسایش نام دارد چون باید به کودکی رسید که خودش توانایی ندارد.

دوره سوم دوره طلایی نام دارد چون کودک به پیش دبستانی می رئد و در واقع مادر و پدر یک زمان آزاد برای رسیدن به کارهای خود دارند.

بدترین دوره زندگی زناشویی دوره فرزندآوری است و دیگری دوره نوجوانی فرزندان است چون به شدت شرایط زندگی پرتنش می شود.

در مرحله روانه شدن سیندروم لانه خالی پیش می آید یعنی والدین به اتاق فرزند می روند و میبنند فرزندشان نیست و گریه می کنند.

 

  • ضحا شیرازی