روانشناسی

روانشناسی کودکان،زوج درمانی،سبک زندگی برتر

روانشناسی

روانشناسی کودکان،زوج درمانی،سبک زندگی برتر

۱۲ مطلب در آذر ۱۴۰۰ ثبت شده است

اختلالات زبان

در بسیاری از مطالعات نقش ویژه نیمکره چپ در کنترل کارکردهای زبان در اکثر افرادراست دست به اثبات رسیده است.این اطلاعات عبارتند از نتایج آزمون سدیم آمیتال در بیماران تحت جراحی سر و نیز بروز زبان پریشی متعاقب سکته یک طرفه نیمکره چپ در مقابل نیمکره راست.برای افراد راست دست غلبه نیمکره راست نادر است و این امر در 1% موارد روی می دهد.برتری نیمکره ای برای زبان در افراد چپ دست کمتر قابل پیش بینی است.حدود دو سوم افراد چپ دست در واقع نیمکره چپ شان برای زبان غالب است در حالی که 20% نیمکره راست غالب است یا با دو نیمکره غلبه دارند.

در طول سال ها برای توصیف الگوهای مختلف فروپاشی زبان نظام های طبقه بندی مختلفی تدوین شده است.یک روش رایج وجود یا فقدان سه ویژگی کلیدی زیر را لحاظ می کند:

1.روانی کلام

2.درک کلام

3.تکرار

زبان پریشی بروکا

مشخصه زبان پریشی بروکا که زبان پریشی بیانی و غیر سلیس نیز نامیده می شود تکلم غیر فصیح و در عین حال فهم شنیداری سالم و تا حدودی مختل شدن تکرار است.از دیرباز تصور بر این بوده که این زبان پریشی با آسیب ناحیه بروکا ارتباط دارد.اما داده های اخیر تصویربرداری عصبی در بیماران دچار سکته مغزی نشان داده است که سندرم کامل زبان پریشی بروکا شامل دستورنشناسی فقط در صورت وجود آسیب وسیع تری دیده می شود که ناحیه فوق قناتی از ناحیه بروکا تا گستره خلفی شیار سیلوین را در بر می گیرد.

زبان پریشی ورنیکه

مشخصه زبان پریشی ورنیکه تکلم سلیس،مختل شدن درک و تا حدودی اختلال در تکرار است.این نوع زبان پریشی با آسیب ناحیه ورنیکه در ناحیه شکنج فوقانی گیجگاهی ارتباط داده شده است.مختل شدن توانایی فهم زبان مستقیما بر توانایی فرد برای برون داد زبانی خودپایشی تاثیر می گذارد و ممکن است با فروپاشی ساختار نحوی زبان ارتباط داشته باشد.برخلاف بیماران دچار زبان پریشی بروکا که عموما به نحو دردناک و آشکاری از مشکلات ارتباطی خود آگاه اند بیماران دچار زبان پریشی ورنیکه معمولا از مشکلات ارتباطی خود آگاه نیستند زیرا ناحیه ورنیکه برای فهم تکلم خود و نیز زبان دیگران اهمیت اساسی دارد.این فقدان بینش مشابه اختلال بیماری نشناسی است که در آن بیمار نقائص خود را تشخیص نمی دهد و اختلال وی به خصوص برای بسیاری اعضای خانواده و مراقبین ناکام کننده و دشوار است.

زبان پریشی هدایتی

در بیماران دچار رزبان پریشی هدایتی به دلیل حفظ نواحی ورنیکه و بروکا،فهم شنیداری و تکلم خود به خودی نسبتا سالم می ماند.اما توانایی تکرار کلمات و عبارات به طور اختصاصی مختل می شود و به طور سنتی این زبان پریشی به آسیب فاسیکولوس قوسی نسبت داده می شود که ارتباط متقابلی با نواحی ورنیکه و بروکا دارد.این نوع زبان پریشی خفیف تر بوده و معمولا تاثیرات منفی کمتری بر روی عملکرد روزانه دارد.

  • ضحا شیرازی

اختلالات علائم جسمانی و علائم مرتبط

مشخصه این گروه از اختلالات اشتغال ذهنی بارز با بدن و ترس از ابتلا به بیماری یا پیامدهای بیماری مانند مرگ است.

اختلالات علائم جسمانی

مشخصه اختلال علائم جسمانی سطوح بالای اضطراب و نگرانی مستمر در مورد نشانه ها یا علائم جسمانی است که به عنوان ابتلا به یک بیماری طبی شناخته شده سوء تعبیر می شود.این اختلال همچنین خودبیمارانگاری نیز نامیده می شود.

اختلال اضطراب بیماری

اختلال اضطراب بیماری عبارت است از ترس از بیمار شدن با علائم جسمانی معدود یا بدون علائم جسمانی.

اختلال علائم نورولوژیک کارکردی

این اختلال قبلا به نام اختلال تبدیلی شناخته می شد و مشخصه آن نواقص حسی حرکتی یا ارادی غیر قابل توضیح است که حاکی از یک بیماری نورولوژیک یا سایر بیماری های طبی عمومی است.تصور می شود تعارض روانشناختی مسئول بروز علائم باشد.

عوامل روانشناختی موثر بر سایر بیماری های طبی

این طبقه مخصوص مشکلات روان شناختی است که به وسیله افزایش خطر پیامدهای ناگوار اثراتی منفی بر بیماری طبی می گذارد.

اختلال ساختگی

اختلال ساختگی که اختلال موشنهاونزن نیز نامیده می شود عبارت است از تولید عمدی علائم روانی یا جسمانی به منظور اتخاذ نقش بیمار.اختلال ساختگی تحمیل شده به دیگری قبلا اختلال ساختگی نیابتی نامیده می شد زمانی است که فردی شخص دیگری را بیمار جلوه می دهد و اغلب مادر و کودک وجه افتراق اختلال ساختگی از تمارض در این است که در تمارض با اینکه مانند اختلال ساختگی علائم به صورت کاذب گزارش می شود اما انگیزه فرد انگیزه های بیرونی نظیر اجتناب از مسئولیت دریافت غرامت مالی یا دریافت مواد است.

سایر اختلالات علائم جسمانی و اختلالات مرتبط

این طبقه مختص اختلالاتی است که در طبقات بالا طبقه بندی نشده است.یکی تز این اختلالات حاملگی کاذب است که در آن فرد به غلط معتقد است که باردار است.

  • ضحا شیرازی

اختلالات خوردن و تغذیه

مشخصه اختلالات خوردن و تغذیه آشفتگی بارز در رفتار خوردن است.

بی اشتهایی عصبی

بی اشتهایی عصبی یک اختلال خوذدن است که مشخصه آن کاهش وزن بدن و امتناع از خوردن است.اشتها معمولا تغییری نمی کند.

پراشتهایی عصبی

پر اشتهایی عصبی یک اختلال خوردن است که در آن پرخوری های مکرر و عود کننده با یا بدون استفراغ دیده می شود.

اختلال پرخوری

اختلال پرخوری نوعی از پراشتهایی عصبی است که با دوره های گاه گاهی پرخوری (هفته ای یک بار)همراه است.

هرزه خواری

هرزه خواری عبارتست از خوردن مواد غیر خوراکی

اختلال نشخوار

ویژگی اساسی اختلال نشخوار بالاآوردن مکرر غذا است که معمولا در شیرخواری یا کودکی شروع می شود.

 

اختلال مصرف غذای اجتنابی/محدود

قبلا اختلال تغذبه شیرخواری یا کودکی نامیده می شد.و ویژگی این اختلال فقدان علاقه به غذا یا خوردن است که منجر به نارسایی رشد می شود.

  • ضحا شیرازی

فرآیندهای رشد

1.بزرگ شدن(رشد جسمی)

به فرآیندهای فیزیولوژیک و متابولیک(سوخت و ساز بدن) وابسته است.مانند افزایش قد و وزن

 

2.پختگی یا رسش یا تضج

  • به تحقق تقریبا خودکار توانایی بالقوه زیستی،طبق نظم تعیین شده و برگشت ناپذیر وابسته است.
  • تمامی تغییرات عمده در چهار ماه اول زندگی منوط به مفهوم رسش یا پختگی است.
  • توالی همگانی رخدادهای بیولوژیکی در دستگاه عصبی مرکزی که بروز یک کارکرد روانی را ممکن می سازد و پیش فرض آن این است که کودکان از لحاظ جسمانی سالم باشد و با افراد سر و کار داشته باشد.
  • بارز شدن توالی طبیعی تغییرات جسمانی و رفتاری از جمله آمادگی برای تسلط یافتن بر توانایی های جدید.
  • پختگی به تغییرات خاصی اطلاق می شود که عامل اساسی آن در گذشت زمان همراه با تکامل و نظم یافتگی سیستم عصبی است.پختگی به تجربه کودک از محیطش بستگی چندانی ندارد.
  • رسش به تغییرات منظمی گفته می شود که در نتیجه رشد جسمی حاصل می شود.
  • رشد جسمی و پختگی هر دو تغییرات زیستی به همراه می آورند.به عبارت دیگر پختگی یعنی تحقق الگوهای رفتاری برنامه ریزی شده به وسیله ارگانیزم.
  • رشد جسمی نشان می دهد که ارگانیسم با گذشت زمان بزرگتر می شود در حالی که اثر پختگی ارگانیسم به شایستگی ها و توانایی های تازه دست می یابد.

 

3.سازگار شدن (یادگیری)

به تغییرات نسبتا پایدار در توتن رفتاری فرد که در اثر تجربه به وجود می آید می گویند.فرق یادگیری با پختگ در این است که یادگیری به رسش جسمی و پختگی وابسته است.

 

  • ضحا شیرازی

بنابر نظریه بالبی در مورد اضطراب،کودک احساس رنج و عذاب خود را در هنگام جدایی،اضطراب تلقی و تجربه می کند و همین احساس،نمونه بارز اضطراب است.هر محرکی مثل صدای بلند،سقوط،و موج هوای سرد که کودک را بترساند و هشدار دهد،شاخصهایی پیامی مثل گریستن را در وی بر می انگیزاند که باعث پاسخی مراقبانه در مادر می شود،یعنی باعث می شود که مادر کودک را در آغوش کشد و به او اطمینان دهد.توانایی مادر برای رفع اضطراب یا ترس نوزاد،ضرورتی بنیادین برای رشد دلبستگی در نوزاد است.وقتی مادر نزدیک کودک است و کودک هیچ ترسی احساس نمی کند،از احساس امنیت برخوردار است که عکس اضطراب است.وقتی که مادر به دلیل غیبت مادی یا اختلال روانی در دسترس کودک نیست او به تدریج دچار اضطراب می شود.

اضطراب جدایی که به صورت گریستن یا تحریک پذیری بروز می کند پاسخی است که کودک هنگام جدایی از مادر یا مراقب خود نشان می دهد.شایع ترین سن آن 10 تا 18 ماهگی است و عموما تا پایان سال سوم زندگی از بین می رود.اضطراب غریبگی که کمی زودتر (حدود 8 ماهگی) پیدا می شود،اضطرابی است که در مواجهه با شخصی غیر از مراقب پیدا می شود.

  • ضحا شیرازی

نظریه دلبستگی بالبی

جان بالبی به مفهوم دلبستگی (attachment) توجه ویژه ای داشت و معتقد بود ایجاد دلبستگی و شکل دادن پیوندهای عاطفی یکی از نیازهای غریزی و بیولوژیک همه انسان هاست.

دو نکته در نظریه بالبی حائز اهمیت بود:

  1. امنیت
  2. ظرفیت و توانایی متفاوت انسان ها

بالبی بیان داشت که انسان ها دلبستگی را به خاطر احساس امنیتی که ایجاد می کند می خواهند.احساس امنیت کلمه کلیدی در حرف های بالبی است به طوری که در اواخر عمر خود کتابی را درباره نظریه دلبستگی به عنوان یک پایگاه امن(A secure base) نوشت و منتشر کرد.

بالبی تاکید بسیار داشت که انسان ها با وجود مشترک بودن نیاز به دلبستگی در همه افراد اما ظرفیت و توانایی همه انسان ها در ارضاء این نیاز به یک اندازه نیست و دقیقا به همین علت است که هر فرد به شیوه ای متفاوت روابط عاطفی و دلبستگی های خود را مدیریت کنند.بالبی بخش مهمی از این تفاوت را به نحوه بزرگ شدن انسان ها در دوران کودکی نسبت می دهد.

بخش اصلی و مهم شکل گیری دلبستگی افراد در کودکی آن ها رقم می خورد و دوره کودکی بسیار حائز اهمیت است.

بالبی دلبستگی را در دو دسته طبقه بندی کرد:

  • دلبستگی ایمن
  • دلبستگی نا ایمن

در این نظریه معمولا والدین کودک منابع دلبستگی به شمار می آیند و در اغلب برای کودکان مادر منبع دلبستگی اصلی به شمار می آید.

در دلبستگی ایمن اگر مادر به هر دلیلی از کودک دور شود و یا بیرون برود کودک شروع به گریه کردن می کند و وقتی مادر بازگشت کودک به سمت او می رود او را در آغوش می گیرد و دیگر گریه نمی کند.

اما در دلبستگی های نا ایمن کودک برخوردهای متفاوتی به بازگشت منبع دلبستگی خود (مادر) دارد که به شرح آن ها خواهیم پرداخت:

در دلبستگی نا ایمن اضطرابی وقتی منبع دلبستگی حضور دارد کودک به او واکنش های مثبت نشان می دهد مدام به او میچسبد و حواسش به طئر کامل به سمت اوست.اما زمانی که به هر دلیل از کودک دور می شود و می رود وقتی باز می گردد کودک به او یا بی اعتنایی می کند و یا این که با او با خصومت و خشونت برخورد می کند.

در دلبستگی نا ایمن اجتنابی کودک از برقراری ارتباط با منبع دلبستگی دوری می کند و اصولا او را منبع دلبستگی خوبی برای خود نمی داند.وقتی که منبع دلبستگی از او دور می شود کودک هیچ واکنشی نشان نمی دهد.

عوامل دخیل در کیفیت دلبستگی

  • در دسترس بودن مراقب
  • پاسخگو و حامی بودن مراقب
  • داشتن تایم مناسب با کودک
  • توجه نشان دادن به کودک
  • ضحا شیرازی

اختلال نافرمانی(ODD)

اگر این اختلال را بخواهیم به طور عامیانه تعریف کنیم میتوانبم به هر نوع بی ادبی کردن مانند از وسط سفره رد شدن،تف انداختن و امثال این موارد اختلال نافرمانی می نامیم.

در تعریف علمی این اختلال را به این گونه تعریف می کند که هرگونه رفتار تعمدانه کودک در راستای شکستن هنجارها و انتظارات،پیروی نکردن از دستورات والدین و انجام رفتارهای مغایر با دستورات والدین را گویند.

نشانه های این اختلال به طور کلی شامل:

  • بی اعتنایی کردن
  • رفتار ضد هنجار
  • بی ادبی کردن
  • و اصولا در این رفتارها خشم وجود ندارد

تا اینجا با مفهوم نافرمانی کردن آشنا شدیم اکنون به ارائه راهکارهایی جهت درمان اختلال نافرمانی خواهیم پرداخت:

  1. یکی از عواملی که سبب بروز این رفتار در کودکان می شود قوانین زیاد و دست و پاگیر است.کودک وقتی میبیند قوانین خیلی زیاد است ترجیه می دهد هیچکدام را انجام ندهد.در واقع اکثر کودکان نافرمان حاصل خانواده های قانئنمند و در اصطلاح عامیانه بکن نکن در هر امری هستند. پس در اولین قدم باید این قوانین را کاهش داد.
  2. بچه های نافرمان به شدت بازخوردهای منفی از محیط می گیرند و عموما بعضی از رفتارهای نافرمانی خود را جهت جلب توجه انجام می دهند حالا این توجه منفی باشد یا مثبت برایشان اصلا مهم نیست.پس باید فقط به رفتارهای خوب کودک توجه کرد که دیگر نخواهد به صورت منفی به دنبال توجه باشد.
  3. در خانه هایی که قاعده و نظم ندارند اصولا نافرمانی هم زیاد است چون هیچ قاعده ای وجود ندارد و کودک نمی داند چه کاری درست و چه کاری نادرست است.
  4. گاهی متاسفانه والدین قانونی را می گذارند و بعد خیلی سفت و سخت می ایستند که آن قانون را کودک انجام دهد حتی اگر آن قانون از اول هم اشتباه بوده باشد و برای سن کودک بسیار سخت باشد.متاسفانه در این مواقع درواقع والدین وارد فاز لجبازی با کودک شده اند.
  5. هیچگاه نباید کودکانمان را به صورت مشروط بپذیریم مثل:اگر نمره 20 بگیری تو را دوست دارم. این لز بزرگترین اشتباهاتی است که متاسفانه خیلی از والدین مرتکب میشوند.بهتر است از جملاتی مانند من تورا دوست د ارم چون تو دختر/پسر من هستی و برای من ارزشمندی. باید استفاده شود بدون هیچ شرطی.
  6. والدین باید به کودکانشان اجازه ابراز خواسته ها و نیازهایشان را بدهند.کودکان وقتی خودشان را ابراز می کنند اعتماد به نفس و عزت نفس میگیرند و در صورتی که والدین به آن ها اجازه ابراز ندهند شروع می کنند برای جلب توجه و اثبات خود به خرابکاری کردن.
  7. وقتی به کودکان خود وظایفی را می دهیم باید آن را به طور کاملا شفاف برایشان توضیح دهیم.مثلا وقتی میرویم خانه پدرجون به او سلام کن.
  8. هیچ گاه کودک خود را نه با دیگران و نه با خواهر و برادر خودش مقایسه نکنید چون قطعا باعث ایجاد فضای رقابت منفی بین آن ها خواهد شد.تنها مقایسه ای که خوب است مقایسه بین خودش با توانمندیهایش است.
  9. هیچگاه از کودکان انتظارات یکسانی نداشته باشید.کودکان شبیه هم نیستند و شخصیتهای متفاوتی دارند و نباید انتظار داشت که همه باید شبیه هم عمل کنند.
  10. اگر چند کودک داریم یکی از راههایی که میتوانیم بین آن ها صمیمیت ایجاد کنیم ارائه ی تقاضاهای مشارکتی است و اینگونه آن ها دارای منافع مشترک می شوند و می دانند که باید در کنار هم باشند.
  • ضحا شیرازی

با مفهوم پرخاشگری وانواع آن آشنا شدیم اکنون به ارائه راهکارهایی جهت درمان اختلال پرخاشگری کودکان خواهیم پرداخت.

  • عمده ترین و قوی ترین وسیله ای که به کودکان پرخاشگری را آموزش می دهد رسانه هاست.پس بهتر است هر چیزی را بدون کنترل در اختیار کودکانمان قرار ندهیم.
  • بازی های کامپیوتر ی از نوع بازی های جنگی می توانند استرس و خشم را در کودک ایجاد کنند چون کودکان کاملا خود را جایگزین آن ها می گکنند.
  • کودکان مانند یک دستگاه ضبط است و هر آن چه را که از والدین خود ببیند با سرعت یاد می گیرد پس لطفا در مقابل کودکان رفتارهای نامناسب و پرخاشگرایانه نداشته باشید.
  • قرار گرفتن کودکان در گروه های همسال باعث الگوگیری آن ها می شود و تا جوانی ادامه خواهد داشت تا شخصیت آن ها تثبیت شود.
  • مهمترین و بهترین راهکار بی توجهی به رفتار پرخاشگرانه کودک است
  • هیچ گاه برای تنبیه کودک از تنبیه بدنی استفاده نکنید چون آثار مخربی بر کودک به جای خواهد گذاشت.
  • تنبیه بای کاملا مقتدرانه و به دور از رفتار های پرخاشگرایانه و عصبانیت باشد که این حس به کودک القا شئد که این تنبیه به دلیل رفتار نادرست کودک است نه عصبانیت شما.0
  • دقت کنید که تنبیه باید بلافاصله بعد از آن عمل ناشایست انجام شود.
  • دقت د اشته باشید کودک باید بداند که در هر موقعیتی اگر آن رفتار ناشایست را انجام دهد تنبیه را به دنبال خواهد داشت و فقط با توجه به شرایط تنبیه هال متفاوت خواهد شد.0
  • حتما سعی کنید توانمندی های کودک را بشناسید و با توجه به توانکندیهایش از او انتظار داشته باشید و در آن مسیر او را یاری کنید تا حس کفایت را در او تقویت کنید نه خشم.
  • ضحا شیرازی

پرخاشگری کودکان

یکی از مشکلات مهمی که امروزه داریم این است که بالای 90% اختلالاتی که در کودکان وجود دارد متاسفانه به خاطر مشکلاتی است که در خانواده های آن ها وجود دارد.

پرخاشگری یکی از اختلالات رایج در بین کودکان است.

به طور کل اگر بخواهیم پرخاشگری را تعریف کنیم می توانیم بگوییم هر رفتاری که باعث آسیب روانی،اجتماعی و فیزیکی به خود یا دیگران می شود را پرخاشگری می نامیم.

پرخاشگری نیز مانند بسیاری از اختلالات دیگر دارای انواع مختلفی است که دانستن انواع آن در پیدا کردن ریشه پرخاشگری و درمان آن به ما کمک خواهد کرد.

انواع پرخاشگری:

  1. فیزیکی
  2. کلامی
  3. خشم
  4. خصومت
  5. ارتباطی

اکنون برای درک بهتر انواع پرخاشگری به توضیح هرکدام همراه با مثال خواهیم پرداخت:

  1. فیزیکی


مانند کشیدن موهای خود یا دیگری،کتک زدن خود یا دیگری،پرت کردن شیئ به قصد صدمه زدن

  1. کلامی

مانند فریاد زدن،فحاشی کردن

 

  1. خشم

به حالتی از پرخاشگری گویند که بروز داده نمی شود.معمولا با مشت کردن دست،بیرون زدن رگ گردن،گشاد شدن چشم ها و حالاتی از این قبیل  دیده می شود.

 

  1. خصومت

 یک نوع از پرخاشگری است که رایج است و به صورت آسیب زدن به اموال دیگری خود را نشان می دهد.

 

  1. ارتباطی

      افرادی که نمی توانند ارتباط برقرار کنند و بچه های جذابی برای ارتباط نیستند.

 

  • ضحا شیرازی

خاطرات و ناخودآگاه

وجود چندین سیستم حافظه تلویحاتی در مورد مسائل محوری نظریه روان کاوی از جمله مفهوم ناخودآگاه دارد.اعتقاد فرد در مورد نحوه تاثیر تجارب گذشته بر رفتار فعلی،به نگاه او به ماهیت حافظه بستگی دارد.طبق دیدگاه سنتی حافظه یک نهاد واحد است و بازنمودهای حافظه از نظر قدرت و قابلیت دسترسی متفاوت اند.مطالب ناخودآگاه از آستانه قابلیت دسترسی پایین تراند اما بالقوه می توان آن ها را وارد خودآگاهی کرد.

دیدگاه زیستی نوین با تمایز بین نوع حافظه ای که می توان به ذهن وارد کرد و سایر انواع حافظه کهد بنا به ماهیتشان ناخودآگاه هستند شروع می شود.خاطرات ذخیره شده غیر اعلامی از طریق عملکرد خود را نشان می دهند بدون این که هیچ محتوای حافظه هشیاری داشته باشند.شخصیت ما به وسیله خاطرات غیر اعلامی به شکل عادات متعدد و پاسخ های شرطی شکل گرفته است.از این دیدگاه رفتار فرد در واقع تحت تاثیر رویدادهای اوایل زندگی است؛اما اثرات تجربات اولیه به شکل غیر اعلامی ادامه می یابد بدون این که ضرورتا شامل ثبت هشیار و آشکار رویدادها باشد.رفتار آموخته شده را می توان از طریق تغییر گرایش ها،ترجیحات،پاسخ های شرطی،عادت ها و مهارت ها بروز داد اما بروز این رفتارها لزوما همراه با آگاهی ها از اینکه رفتار تحت تاثیر تجربه گذشته قرار دارد نیست و لزومی هم ندارد که تجربیات اختصاصی گذشته به عنوان یک اپیزود کامل ثبت شده باشد.به عبارت دیگر تاثیر تجربیات اولیه مستلزم حافظه هر رویداد اختصاصی نیست.فرد ممکن است از سگ ها بترسد بدون اینکه به یاد آورد در کودکی سگی اورا نقش بر زمین کرده است.در این مورد ترس از سگ به عنوان یک خاطره تجربه نمی شود،بلکه به عنوان بخشی از شخصیت تجربه میشود.به علاوه ترس قوی از سگ ها به این معنا نیست که مغز تجربه اولیه ای که بعدا منجر به ترس از سگ ها شده را به صورت اختصاصی ثبت کرده است.

تغییر رفتاری می تواند به این صورت شکل گیرد که فرد عادات جدیدی کسب کند که عادات قبلی را پشت سر بگذارد یا به نحو کافی از عادتی آگاه شود که می تواند آن ها را ایزوله کند،رفع کند یا محرک های برانگیزاننده آن ها را محدود سازد.با این حال فرد لازم نیست که از هر یک از رویدادهای شکل دهنده به آن شکل که محتوای حافظه اعلامی را می داند آگاه شود.ناخودآگاه خودآگاه نمی شود.انواع حافظه غیر اعلامی بر رفتار فرد تاثیر می گذارد بدون آن که لازم باشد وی آن ها را به حیطه هشیاری آگاه بیاورد.

  • ضحا شیرازی